تحلیل دینشناسی شریعتی، بازرگان و سروش اثر استاد عبدالحسین خسروپناه برای چهارمین بار تجدید چاپ شد.
کتاب آسیبشناسی دینپژوهی معاصر ـ تحلیل دینشناسی شریعتی، بازرگان و سروش اثر حجتالاسلام والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه پس از مدتها نایاب بودن تجدید چاپ شد.
از این کتاب مفصل 670 صفحهای تا کنون 4300 نسخه منتشر شده است.
استاد خسروپناه در طلیعه کتاب آوردهاند:
نيروهاي متفقين در شهريور1320/ اوت 1941 به ايران تجاوز كردند. رضاشاه به دليل طرفداري از آلمان ناچار به تبعيد در جزيرة موريس شد؛ و پسرش، محمدرضا به پادشاهي رسيد. خروج رضا شاه از ايران به فروپاشي نظام سياسي خودكامه ـ كه توسط او پايهريزي شده بود ـ منجر شد و فضاي گستردهاي براي ترويجِ سريع ديدگاههاي سياسي، اجتماعي، فلسفي و مذهبي گوناگون مهيا شد. جريانهاي فكري و گرايشهاي سياسي و هيأتهاي مذهبي نيز به سرعت پا به عرصه اجتماع نهادند. در اين ميانِ انبوه سازمانهاي اجتماعي و گرايشهاي فكري، دو جريان حزب توده و جريان كسروي بهطور اساسي با اسلام به مقابله برخاستند. اين دو جريان منشعب شده از فلسفه ماركسيستي و مذهب، اسلام را در معرض تهديد قرار داد. حزب توده، در ششم مهر1320/ 28 سپتامبر 1941 فعاليت رسمي خود را آغاز كرد. اين حزب با اينكه پيوند خود را با كمونيسم كتمان ميكرد، خود را تنها حزب ضد استعماري و ضد فاشيستي و كاملاً مردمي و دموكرات معرفي ميكرد. اما بعد از بيست سال در مرامنامة سال 1339 شمسي اشارة تلويحي به ايدئولوژي ماركسيسم رفت، ليكن تعرّض جدي به احساسات و دينداري مردم نداشت و هواداران خود را مسلمان معرفي ميكرد و بر ارزشگذاري اعضا به شريعت محمدي تصريح مينمود. اين رويكرد فريبكارانه، خواستة مقامات شوروي از حزب تودة ايران بود تا شكست تاريخي برخورد رضا شاه با اسلام را تجربه نكنند. به همين دليل حزب توده در آن مقطع زماني خود را درگير مباحث اعتقادي و دينپژوهي مانند وجود و عدم خدا و كاركردهاي دين نكرد و حزب را حامي عدالت اجتماعي و صلح و ضد فاشيسم معرفي كرد و با اين شعارها توانست روشنفكران كشور را به خود جذب كند. با ورود سه عضو برجسته حزب توده به كابينة قوام السلطنه در سال 1325 / 1946، حزب توده قدرت سياسي پيدا كرد؛ اما طولي نكشيد كه مخالفتهاي رسمي و علني حزب با اسلام آشكار شد و حوزههاي علميه را به نوشتن كتابهايي در نقد ماركسيسم و حزب توده وا داشت.
جريان كسروي، دومين جريان مقابله با تشيع و اسلام بود. وي گرچه مدتي در تبريز به تحصيل علوم ديني پرداخت، ولي در سن شانزده سالگي به صف حاميان مشروطيت پيوست و بعدها در برابر روحانيت و تشيع ايستاد. به اعتقاد كسروي، محصول كاوش در بطن دين، رسيدن به منافع اجتماعي بود، اما توجه شيعيان به ظواهر مذهب، آنها را از كسب ابزارهاي بهبود شرايط اجتماعي ـ اقتصادي محروم ساخته بود. وي، اسلام واقعي را از فرقههاي مختلف شيعه و سني جدا كرده و روحانيت را منشأ فرقهسازي، خرافهپرستي و درماندگي معرفي ميكرد. البته كسروي با اين رويكرد نه تنها به عالمان دين، بلكه بسياري از شعاير و مراسم اسلام و تشيع مانند: زيارت حج، ساختن بارگاه ائمه، شفاعت، زيارت قبور، توسل به ائمه و غيره را به تمسخر و نقد ميگرفت. كسروي با نوشتن كتاب شريعت احمدي، خود را مصلح شيعه معرفي كرد، ولي رفته رفته با نوشتن كتاب شيعهگري، به مخالف سرسخت تشيع بدل گشت. كسروي با ستايش امام علي و امام حسين و پيروان راستين آنها و انكار روايات و آموزههاي ائمه، خود را گرفتار تناقضگويي ميكرد. وي، نقش صفويه و كمك روحانيون شيعه به آن را عامل مهمي در انحراف اسلام ميشمرد و تا آنجا پيش رفت كه مهمترين اصل اعتقادي شيعه يعني حق خلافت بلافصل امام علي و غصب سه خليفة اول را رد كرد و معصوميت ائمه شيعه و حيات امام دوازدهم و مسأله ظهور فرج را به استهزا گرفت و به انكار بديهيات شيعه پرداخت. اينگونه عقايد، روحانيت شيعه را به واكنش وا داشت.
اين دو جريان، باعث شد در كنش و واكنشهاي بعدي، جريانهاي فكري، سياسي، اجتماعي و دينپژوهي ديگري پديدار گردد. اين جريانهاي فكري با طرح دغدغه نسبت دين و مدرنيته و علل انحطاط مسلمين به ارايه رويكردهاي مختلف پرداختند. نگارنده، در اين نگاشته با توجه به گستردگي مباحث دينپژوهي معاصر درصدد است تا به تبيين مهمترين جريانهاي دينپژوهي معاصر يعني: دينشناسي مهندس بازرگان، دكتر شريعتي و دكتر سروش و آسيبشناسي آنها بپردازد. بيشك، كشف منظومه فكري شخصيتهاي علمي، كار آساني نيست؛ بهويژه اگر بخواهيم به دال مركزي گفتمان آنها راه يابيم.