توضیحات
بررسی مسأله آشنایی ایرانیان با فلسفه جدید غرب هم پژوهشی تاریخی است و هم البته رابطه مستقیمی با مسأله سنت و تجدد و نیز دیدگاههای فلسفی دارد. در عالم اسلام و خاصه در نزد ایرانیان تا دوره معاصر و حتی صرفاً تا سده اخیر، هیچگاه تفکر غربیان مستقل و جدا از اعتقاد دینی آنها یعنی مسیحیت مطرح نشده است. متکلمان و متفکران ایرانی تا اواخر قرن نوزدهم میلادی هیچ نوع فکر مستقلی را خارج از اعتقادات دینی مسیحی برای غربیان قائل نبودهاند. در دوره صفویه یکی از عمیقترین انواع تحلیل و انتقاد از مسیحیت غربی را در نزد سید احمد علوی عامل اصفهانی میتوان دید. در دوران صفوی مبلغان تبلیغات فراوانی درباره مسیحیت میکردند و همین منازعات و مناظرات سیاسی را درپی میآورد. شاردن، جهانگرد فرانسوی قرن هفدهم میلادی، روایتی از فلسفه ایران را در دوره صفوی به دست داده است. البته گفتههای او درباره علم و فلسفه دوره صفوی از حد گزارش ساده مسافری اروپایی تجاوز نمیکند، اما بسیار عمیق و ساده و مستند نوشته شده است. ایران در دوران صفوی میدان عملیاتی سیاست دول غرب بوده و نفوذ آنها از همین دوره آغاز شده است. تلاشهای علمی و ادبی صورتیافته از سوی عالمان غرب نیز در همین عرصه ارزیابی میشود. مثلاً در قرن یازدهم هجری، فرهنگی چهارزبانه شامل زبانهای ایتالیایی، لاتین، فرانسه و فارسی در آمستردام هلند به چاپ میرسد و نویسنده تألیف آنرا بر اثر اهمیت امر تبلیغ و مسأله رابطه با ایرانیان مفید و ضروری میشمارد. کتاب البته فواید تاریخی و زبانشناختی بسیار دارد. در دوران قاجار، یکی از کسانی که میتواند تصویری از وطنپرستی ایرانیان و توجه به مسأله تجدد باشد، عباسمیرزاست. بررسی شخصیت، علایق و آرمانهای عباسمیرزا وضع تاریخی آن دوران و نسبت ایرانیان با اندیشههای مغربزمین را آشکارتر میکند. یکی دیگر از منابع دستیابی به فهم وضعیت فرهنگی ایرانیان از نظرگاه غربیان، خاطرات اوژن بوره و تکنگارهها و گزارشهای او از مسیحیان شمال غربی ایران و رقابت کاتولیکها و پروتستانها در ایران عصر محمدشاه قاجار است. نخستین ترجمه فارسی از متون فلسفی غرب، ترجمه گفتار و روش دکارت است که تحت عنوان «حکمت ناصریه» در سال ۱۲۷۹ ق با اجازه مخصوص ناصرالدین شاه بهچاپ رسیده است. البته این ترجمه وافی به مقصود نیست و اهمیت اندیشههای دکارت را نشان نمیدهد. یک چهره دیگر متجدد در عصر قاجار، حسینقلی آقاست که البته به روایت کنت دو گوبینو از رجال مؤثر و نمونهای از تصویر موقعیت تاریخی ایران در عصر جدید بوده است. اما در میان رجال دوره ناصری هیچکس به اندازه میرزاملکمخان با اوضاع جهان غرب در قرن نوزدهم آشنا نبوده است. بررسی زندگی و اندیشهها و اصول نظری نظام پیشنهادی او، نوع برخورد و مواجهه ایرانیان با فلسفه و زندگی غربیان را روشنتر میکند. از دیگر رجال قابل مطالعه و پژوهش در این عصر، میرزافتحعلی آخوندزاده است. شرح اندیشههای او وضع تجددطلبی ایرانیان را پدیدار میسازد. افضلالملک کرمانی، دومین مترجم رساله دکارت به فارسی، نیز ازجمله همین رجال ترقیخواه شمرده میشود. اما یکی از منابع نسبتاً قدیمی فارسی که در آن بهنحوی اشارهای به فلسفههای جدید غربی شده است، کتاب معروف «بدایع الحکم»، اثر ملاعلی مدرس زنوزی، است. بدیعالملک میرزا عمادالدوله و آقاعلی حکیم مدرس زنوزی از دیگر کسانی شمرده میشوند که درصدد مواجهه فلسفی با اندیشههای فیلسوفان غرب برآیند. البته مسائلی که بدیعالملک میرزا طرح کرده است با توجه به سنت فرهنگی خانواده او، حائز اهمیت خاصی است. اما شاید شاخصترین چهره در این زمینه و آغازگر مواجهه جدی با فلسفه مغربزمین، محمدعلی فروغی، رجل سیاسی رسمی و شناختهشده، باشد. آثاری که فروغی در زمینه فلسفههای اروپا تحریر کرده، از لحاظی رابطه تنگاتنگی با دیگر آثار او دارد. در هرحال، تجددخواهی او در این آثار متجلی شده است. نگارش «سیر حکمت در اروپا» و ترجمه کتاب و رساله دکارت، در حقیقت، عمدی و برای آغاز آشنایی جدی فارسیزبانان و ایرانیان با مفاهیم جدید فلسفه غرب و نیز برای نشان دادن زیربنای پیشرفت علمی و صنعتی غرب، آنگونه که فروغی درمییافته، بوده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.