مقدمه
1- نمیدانيم چه شد که تصميم گرفتيم مباحث «آشتی با خدا» را چاپ کنيم. هر کدام از دوستان تصميم گرفتند يکی از جلسات را از نوار پياده کنند و بعد از پيادهشدن بحثها شوقی در ما ايجاد شد که خوب است آنها را به صورت کتاب در آوريم، در حالي که نمیدانستيم چرا. بالاخره با ناشیگری تمام کار را شروع کرديم و هرکدام بدون هيچ تجربهاي کار مقدمات چاپ کتاب را شروع نموديم تا بالاخره فعلاً کتاب در اختيار شما است.
2- مطالب کتاب براي خود ما مفيد بود و به واقع پنجره تازهای بر روی ما گشود تا به جای پای گذاردن در جادههای تکراری و خستهکننده، با راههای فتحناشده و بِکر و روحافزا روبهرو شويم و به سوی وطنی که فوق اين وطنهای معمولی است قدم برداريم، در خود وطن بگيريم و به اَمنترين وطن، يعنی در آغوش خدا سير کنيم و خود را از همه هراسها آزاد نماييم و خدا را ميهمان دلهای خود گردانيم و به وسعت نور الهی وسعت يابيم، و در آن حال ما باشيم و خدا و هرچه را میخواهيم و هرکه را میجوييم آنجا بيابيم، زيرا هرکس خود را نشناخت و از خود رانده شد، بیخود نشد، بلکه بیخدا شد، و بیخدايی اوج بیخودی و بیثمری است. آيا معنی بیپناهی جز اين است؟ پس هرگز نمیشود از خدا گريخت، جای ديگری نيست، با خودبودن و با خدابودن عشق است و ديگر هيچ، در شوق به سوی حق اگر جان نسپاری، جانت را میستانند.
3- در راه آشتی با خدا به جای آنکه خدا را بخری و خدا مال تو شود، توسط خدا خريده میشوی و تو مال خدا میشوی و در اين راه همهچيزت را میدهی چون خريده شدهای، چنان خراب میشوی که ديگر نتوانندت ساخت، و چنان ساخته میشوی که نتوانندت خراب کرد.
4- آنهايی که جز ظاهر را نمیبينند نمیتوانند با خدا آشتی کنند و آنهايی که در کنار ديوار عشق الهی منزل کنند، آشتی با خدا حرارتی وصفناپذير به آنها میچشاند که هرگز نمیخواهند از آن گرما در آيند.
5- راه آشتی با خدا بسته نيست، چون بيش از آنکه ما با خدا آشتی کنيم، او با ما آشتی کرده است. اگر عشق و آشتی از او شروع نمیشد هيچ موحدی در عالم نبود و همه جا ميدان ظهور شيطان بود.
6- آشتی با خدا، عشق را به منزل اصلی خود میرساند تا ما در دوستداشتن سرگردان نباشيم. معلوم نيست ما منتظريم تا آشتی از او شروع شود و يا او منتظر است تا آشتی از ما شروع گردد. قصه آشتی با خدا قصه بهسرآمدن انتظار است، انتظاری که نمیتوان از آن گذشت، از همهچيز میتوان گذشت ولی از انتظارِ آشتی با خدا نمیتوان، اين آغازی است که انتهای آن ابتدای سفر به سوی بینهايت خوبیها است.
7- در آشتی با خدا نيت و رفتن و رسيدن سراسر نور است، و جز با نور نمیتوان بهسر برد.
8- اگر آشتی با خدا از او شروع شده، که چنين است، پس او را با ما کاری هست، میخواهد در ما خود را ببيند، بيا؛
جاروب کن خانه و پس ميهمان طلب آيينه شو جمال پریطلعتان طلب
اگر تو با خدا آشتی نيستی، بشتاب که او با تو آشتی است.
9- آشتی با خدا آنگونه راهی است که امامانِ معصوم(ع) مینمايانند، نه دانستن خدايی که فيلسوفان از آن خبر میدهند. آری آشتی با خدا راه است و تو را بدان راه خواندهاند، هر که را اين راه ندادهاند، هيچ ندادهاند، و محال است راه بيفتد.
10- آشتی با خدا دعوتی است برای برگشت به خود، اما خودی که دلداده خدا شده و همه اميدها در او شعلهور گشته است. ما از همان روز که آفريده شديم، با خدا آشتی بوديم، از خود غافل شديم که از خدا غافل گشتيم. پس آشتی با خدا، آشتی با خود است و همه خود را به صحنهآوردن برای ارائه به خدا، و همه ما بندگی است و نداری، در آشتی با خدا نداریهای خود را آوردهايم تا اين آشتی صورت گيرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.