قسمتی از کتاب شنود:
مرد راننده را دیدم که خیره شده بود به چهره زنی بسیار بد حجاب که از عرض خیابان رد میشد.
با یک نگاه از ازل تا ابد او را دیدم.
اسمش فرشید بود اما به خاطر این هرزگیها زندگیاش را از دست داد. سال بعد از زنش جدا شد.
اما از آن طرف آن زن را دیدم که در محشر به دنبال فرشید بود تا از او حلالیت بطلبد.
حقالناس به گردنش بود.
او باعث شده بود که این فرشید و صدها مثل او از زندگی با همسرشان دلسرد شوند و کارشان به طلاق منجر شود.
او به تمام این مردها بدهکار بود.
گزیدهای از کتاب شنود:
پس از چند ساعت خواب یا بیهوشی، دوباره به کما رفتم. بار دیگر روح آزاد شد و تجربهای منحصر به فرد ایجاد شد!
این را کاملا متوجه میشدم. این حالت با خواب یا توهم کاملا تفاوت داشت.
چون درد من برطرف شده و روح من کاملا آزاد میشد و در بیمارستان و بیرون از آن، به هرکجا اراده میکردم سفر می کردم.
پدرم آدم خوب و مهربانی بود.
وقتی مادرم همراه با برخی فرزندانش به تهران آمد، او در شیراز پیش من ماند و با همسر دومشان، در یکی از روستاهای استان فارس زندگی می کرد.
لذا کمتر با ایشان ارتباط داشتیم و کمتر از وجود او بهر میبردیم…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.