آقا منصور پشت خط بود، گفت«می خواستم حالتون رو بپرسم».گفتم :«خوبیم . از بس توی این دو روز فاطمه دست زینب سادات رو گرفته و راه رفتن باهاش تمرین کرده تا من به کارها برسم ، زینب سادات دیگه تقریبا راه افتاده. ان شاءالله این دفعه که بیای، دیگه راه میره» گفت:«از طرف من ببوسش ، بهش بگو بابا فداش، میشه صداشو بشنوی بعد سریع زینب سادات را بغل کردم و به کنار گوشی تلفن آوردم. گوشی تلفن را در کنار کفشش گذاشتم تا وقتی راه می رود آقا منصور صدای جغ جغ آن را بشنود. از پشت گوشی تشویقش میکرد و به او می گفت:«زینب ، زینب من ، بگو یا علی بابا ، بگو دخترم،بگو یا علی»
من میآیم(خاطرات سیده زهرا حمیدی)اثر:مریم طالبی امرئی
ناشر : سایر ناشراندسته: سایر ناشران
موجودی:
ناموجود
900,000 ریال
در انبار موجود نمی باشد
لینک کوتاه: https://poiict.ir/?p=19648
قطع | |
---|---|
نوبت چاپ | |
تعداد صفحات | |
نويسنده/نويسندگان | |
شابک |
پرسش و پاسخ از مشتریان
هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.