توضیحات
یهود هیچگاه یک نژاد یا مجموعه نژادی یکدست نبوده است. اما مالکیت سرزمین فلسطین رؤیای قومی حرکت نوین سیاسی به نام صهیونیزم است؛ حرکتی که برای رسیدن به آرمانهای خود، مجموعهای از رخدادها را پدید آورد که به بحران کنونی انجامید. از دیدگاه تاریخی، منافع انگلیس محرک اصلی تحقق این آرمانها و رؤیاها بوده است. همزمان، آغاز دخالت آمریکا در ماجرای اشغال سرزمین فلسطین و اختلافنظرها و سیاستهای متفاوت سیاستمداران آمریکایی، بحث تاریخی دیگری است که جنبههای دیگری از این ماجرای تلخ را آشکار میکند. با مرگ ناگهانی روزولت، ایالات متحده در معرض دگرگونی قرار گرفت و ترومن بر سر کار آمد که او در عمل بیشترین نقش را در ایجاد دولت اسرائیل داراست. در دوران حکومت وی بود که اسرائیل پا به عرصه وجود نهاد و نیز در همان زمان، ایالات متحده متعهد شد که از دولت اسرائیل پشتیبانی کند. در نوامبر سال ۱۹۷۶ مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامهای را تصویر کرد که در آن صهیونیزم یکی از مصادیق نژادپرستی و تبعیض نژادی شناخته شد. با این حال صهیونیزم بر آن بود که دولتی نیرومند در سرزمینهای اشغالی ایجاد کند و وجود فلسطینیان را نادیده بینگارد. اما این فریب مسلم تاریخی کارگر نیفتاد و اذهان آگاه جهان را از واقعیت اشغال فلسطین منحرف نساخت. یک پرسش مهم تاریخی این است که چگونه صهیونیستها توانستند خواست خود را بر ملت آمریکا تحمیل کنند. این کار البته نه در پرتو تعداد و ثروت، بلکه بر اثر قدرت تحقق یافت. گسترش و عمق تشکیلات یهودیان در ایالات متحده حقیقتاً رعبآور است. بررسی وضع سیاسی، فرهنگی و اقتصادی یهودیان در آمریکا این امر را آشکار میکند. پیروزی بزرگ سیاسی ارتباط صهیونیستی به نظام سیاسی آمریکا نیز بازمیگردد. اثر اسرائیل بر کاخ سفید، کنگره و مسئولان آمریکایی، از آنجا ناشی میشود که اسرائیل قادر است آرای یهودیان زیر سیطره خود را بهسود نامزدهایی که بیشتر از اسرائیل جانبداری میکنند هدایت و جلب کند. از اینرو میتوان کنگره آمریکا را پنجه گربه صهیونیزیم دانست. درعین حال، رسانهای گروهی و رادیو و تلویزیون در شکل دادن به مواضع عمومی و ترسیم سیاست خارجی نقشی مهم ایفا میکنند. این ابزارهای تبلیغاتی به عللی به اسرائیل گرایش دارند و صهیونیزم را پشتیبانی میکنند. یکی از نمونههای واضح این امر، روزنامه نیویورکتایمز است. این وسائل تبلیغاتی کاری کردهاند که شهروندان غربی به معیاری دوگانه ایمان بیاورند. در این عرصه آنچه صهیونیستها انجام میدهند به فلسطینیان نسبت داده میشود. یکی از حربههای صهیونیزم بهرهگیری از عنوان سامیستیزی است. مسیحیان و حتی یهودیان مخالف صهیونیزم اغلب متهم میشوند که سامیستیزند. آمریکا کشوری آزاد دانسته میشود که همه حق دارند آرای خود را آزادانه بازگویند. اما تنها هنگامی که مسأله به اسرائیل مربوط باشد، تلاشها برای ساکت کردن هر نظر مخالف متمرکز میشوند. با کمک وسائل تبلیغاتی، هرکس از سیاست اسرائیل انتقاد کند یا در مخالفت با سیاست اولویت اسرائیل در آمریکا سخن بگوید، به هیتلری تازه تشبیه میشود. صهیونیستها همواره روزگار هیتلر را یادآوری میکنند و مردم را بیم میدهند که ممکن است نازیسم و فاشیسم در آمریکا و دیگر کشورها ظهور کنند. این آتشافروزیها نیز از دیگر حربههای صهیونیزم است. در این میان، مسیحیت نیز گمراه شده است. برخی از مسیحیان ایجاد دولت اسرائیل را امری حتمی تلقی میکنند و آن را جزئی از حکمت خداوند برای بازگشت حضرت مسیح به هستی و پایان عمر این دنیا میدانند. نکته دیگر این است که تغییر دولت آمریکا هیچ تأثیری بر مواضع کاخ سفید یا کنگره در مورد مسأله خاورمیانه ندارد. البته تنها دوران ریاست جمهوری آیزنهاور، دورانی متفاوت شمرده میشود. او میخواست و تا حدودی نیز توفیق یافت در برابر فشار صهیونیستها مقاومت کند. بررسی اوضاع سیاسی در دوران ریاست جمهوری کندی، جانسون و نیکسون نکتههایی مهم از سرفصلهای تاریخی ارتباطات صهیونیستی را آشکار میکند. در جنگ سال ۱۹۷۳ پشتیبانی نظامی آمریکا از اسرائیل، موجب دگرگونی چهره جنگ به سود اسرائیل شد. در این میان، جرالد فورد بیشتر از همه رؤسای جمهوری آمریکا از اسرائیل پشتیبانی کرد. پژوهش درباره نقش هنری کیسینجر و به صحنه آمدن کارتر و بیگن، معادلات پنهان ارتباط صهیونیستی را نشان میدهد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.