توضیحات
📖معرفت شناسی از جمله علومی است که به یک معنا به اموری می پردازد که روشن، بدیهی و غیر قابل انکار است، لذا غیرضروری به نظر می رسد. به همین دلیل تا زمان مرحوم علامه طباطبایی دغدغه اصلی فیلسوفان مسلمان نبوده و مباحث آن به طور پراکنده در فلسفه مطرح می شده است. ولی با نگاهی دیگر، پاسخی است به شبهات علوم پایه و مبنایی بشر به گونه ای که اگر شبهات مربوط پاسخ داده نشود، زمینه شکاکیت و نسبیت فراهم می گردد؛ به این دلیل علمی است ضروری، اساسی و ریشه ای.
📖 مباحث معرفت شناسی بدون عنوان و تحت عناوین دیگر، از زمان کندی و فارابی در فلسفه اسلامی مطرح بوده است و مطالب ارزشمندی نیز از طرف فلاسفه مسلمان در این باب به جای مانده که می توان با آن ها یک معرفت شناسی منسجم و محکم را پایه ریزی کرد، چنانچه مرحوم، شهید مطهری و دیگر بزرگان همین کار را انجام داده اند.
🌱 در زمان مرحوم علامه، به لحاظ وجود شبهات فراوان معرفت شناسی و تأثیر آن ها در حوزه های دیگر معرفتی، ایشان و شهید مطهری به طور منظم و با عناوین مشخصی بدین علم انسجام بخشیدند و مطالب پراکنده فیلسوفان را به طور یک جا مطرح کردند. این کار توسط دیگران ادامه پیدا کرد و اگرچه اکنون با حجم فراوانی از مباحث مربوط به معرفت شناسی مواجه هستیم. ولی هنوز این علم، نیازمند تکمیل، تبیین و تفصیل است.
✅ کتاب پیشینه و پیرنگ معرفت شناسی اسلامی نگاهی است تحلیلی به معرفت شناسی؛ یعنی تتبعی در باب مسائل آن، تجزیه، تحلیل، نقد و بررسی و در مواردی ارائه نظریه خاصی، جهت برداشتن قدمی دراین مسیر حساس و سرنوشت ساز به منظور پاسخ گویی به شبهاتی که جنبه اساسی و مبنایی دارند.
📚این کتاب از پس از مقدمهای در دو بخش تنظیم شده:
🔹بخش اول: تعریف معرفت حقیقی امکان آن
🔹بخش دوم: مطابقات
📘📙📗📕
در ادامه برشهایی از کتاب را با هم میخوانیم؛
“کلیت و ضرورت غیر از دوامِ یقین است. دوامِ یقین دایرمدار کلیت و ضرورت نیست. قضایای شخصی و متغیّر، قضایای کلی نیستند و جهت آنها نیز در امور ممکنه، ضروری نیست؛ اما این بدین معنا نیست که یقین و تصدیق بدانها قابلِزوال است. یقین میتواند تا ابد باقی باشد و حتی یقین هم داشته باشیم که این یقین تا ابد باقی است و یقین هم داشته باشیم که هیچگاه از این یقین برنمیگردیم و حتی یقین داشته باشیم محال است از این یقین برگردیم. در واقع فرق است بین ضرورت موجود بین موضوع و محمول قضیه فینفسها وبین ضرورت بقای یقین به متعلق، حتی اگر بین ذات موضوع و ذات محمول رابطۀ امکان باشد و به نظر میرسد که خلط این دو مطلب مشکلآفرین شده است.” (ص ۷۱)
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
عقل بعدازآن که وجود را بهدلیل اصالت آن، قابل حمل بر خود یافت؛ یعنی دریافت که وجود بر خود حمل میشود و میتوان گفت: «وجود موجود است»، یک توسعهای در حمل وجود بر غیر وجود ـیعنی در حمل وجود بر ماهیاتـ داد؛ بدینبیان که ماهیات را نیز به یک معنا موجود دانست و برای آنها وجود اعتبار کرد و مثلاً گفت: «انسانیت موجود است». آنگاه یک وجود و ثبوتی برای مفاهیمی که از ماهیت انتزاع میشوند اعتبار کرد و توسعهای در مفهوم وجود و ثبوت داد و حتی آن را برای مفاهیم ثانوی (منطقی و فلسفی) بهکار برد. در واقع، ماهیات یک نحو ثبوتی بهتبع ثبوت وجود، و مفاهیم اعتباری نیز یک نحو ثبوتی بهتبع ثبوت ماهیات پیدا میکنند. ظرف مطلق ثبوت را که شامل همۀ این موارد میشود، نفسالأمر مینامند. (ص ۸۶)
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
پندار نرسیدن به واقع و یا مشکل بودن مباحث معرفتشناسی، نباید موجب شود ما از تعریف حقیقی دست بشوییم و صورت مسئله را پاک کنیم؛ بلکه در نهایت بگوییم معرفت حقیقی همان یقین مطابق با واقع است، منتها ما بدان نرسیدیم و یا نمیرسیم، نه اینکه تعریف را عوض کنیم. چراکه تعریف معرفت حقیقی به «علم مفید برای بشر»، مشکل مطابقت را هنوز به همراه خود دارد؛ زیرا مفیدبودن را نیز باید احراز کرد و همین عین مطابقت است و علاوهبراین، تعریف فرار از مشکل اصلی است. همچنین تعریف معرفت حقیقی به علمی که از طریق حسی و تجربه حاصل آید، علاوهبر بطلان آن، مشکلگشا نیست و فرار از مشکل مطابقت است. (ص ۱۰۱-۱۰۰)
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
«پیبردن به خطا»، خود به دلیل قبول یک سلسله حقایق است، وگرنه «پیبردن به خطا» معنا نداشت. خطا در جایی معنا دارد که «واقعی» باشد و ادراکی از آن حکایت کند و این ادراک مطابق با آن «واقع» نباشد و شخص مُدرِکی این عدمتطابق را بفهمد؛ یعنی «واقع» را درک کند؛ «ادراک خود» را درک کند؛ «عدمتطابق» را درک کند و سپس حکم کند: «ادراک او مطابق واقع نیست». درواقع به امور متعددی اعتراف کرده و حقایق فراوانی را پذیرفته است. (ص ۱۲۶-۱۲۵)
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.