توضیحات
اهل معرفت گفتهاند خداوند کمال محض است و غایتی از آفرینش جز حب ذات ندارد. آفرینش جلوهای است که منشاء آن عشق حق تعالی به خویشتن است. از یک منظر تمام آفرینش مقدمه پیدایش انسان است و از منظر دیگر، تمام موجودات مسخّر آدمیاند. در این میان، آنچه انسان را از بنبست پوچی رهایی میدهد، اعتقاد به تداوم حرکات تکاملی پس از مرگ است. البته با فرض عالم مادّه، بدون وجود عوالم دیگر، امکان حرکت تا بینهایت امری محال است. پس چاره این است که برای تفسیر صحیح تکامل تا بینهایت دریچهای از عالم ماوری مادّه به عالم دنیا باز شده باشد و حرکت در فضایی وسیعتر امکانپذیر باشد. انسان موجودی است دو بعدی: چهرهای به سوی عالم شهود و چهرهای به سوی عالم غیب دارد. هم از عالم خلق بهرهمند است و هم از عالم امر.
انسان طالب بینهایت است و تا بینهایت که ذات اقدس حق تعالی است سیر میکند. وقتی انسان هدف داشته و مقصدش وصول به حق تعالی باشد، عالم شهود نیز هدفمند میشود. شرط اساسی رسیدن به عالم مافوق طبیعت، ایجاد سنخیت با آن عوالم است. وجود مادی و جسمانی با عالم غیرمادی و مجرد از یک سنخ نیست. از اینرو، تا انسان به منزل تجرد را نیابد، از شهود عالم مجردات محروم خواهد بود.
در معارف دینی، تحصیل معرفت فریضه شمرده شده است. معرفت مقدمهای برای سایر اعمال است و در اسلام صلاحیت عمل را با معرفت ارزیابی میکنند. البته علم نیز در عرصه معرفت ارزیابی میشود. آگاهی انسان از اشیا بر دو گونه است: آگاهی مفهومی؛ آگاهی مصداقی. علم جنبه مفهومی آگاهی و معرفت شناخت مصادیق است. از این جهت، فلاسفه علم به اشیا را به دو گونه تقسیم کردهاند: علم حصولی و علم حضوری. با علم حصولی مفهوم هدف کشف میشود و در علم حضوری شهود و دیدن هدف تحقق مییابد. پس علم حصولی از نوع مکاشفه و علم حضوری از نوع مشاهده است. برای شناختن حق تعالی نیز همین دو راه مکاشفه و مشاهده وجود دارد. طریق ظاهری، یعنی مکاشفه، به مدد عقل طی میشود و در طریق باطنی، یعنی مشاهده، حق شهود میگردد. متون اسلامی مشاهده حق با قلب را ممکن و میسر میداندو اگر ادعیه معصومان(ع) در وصول به حق به ثواب و تعم الهی تأویل شود، تکامل انسانی بیمعنا میگردد و انسان در گرداب ذهنیتگرایی میافتد. غایت عرفان، شناخت نفس است و آدمی قادر است هم خویش را و هم پروردگار خویش را شهود کند.
بنابراین، خودشناسی مقدمه خداشناسی است. معرفت نفس کار قلب است و نه عقل. انسان برای شهود نفس نیازمند مقدمات فلسفی نیست، بلکه این دریافت عینی و شهودی است. تأمل در خود، تأمل در قوا و ابزارهای در اختیار نفس، نخستین گامهای معرفت شهودی است. معرفت نفس مبتنی بر سه محور است: شناخت قوای درونی؛ شناخت مقام این قوا؛ کارکرد قوای باطنی. معاصی و زذیل اخلاقی، در مانع عمده رؤیت و لقای الهیاند. البته گاهی عدول از جهت حقیقی، سبب عدم درک شهودی است؛ اگرچه شخص مبتلا به کدروت معاصی و رذایل هم نباشد. شهود حق نیز تنها با پیروی از انبیا و اولیا حاصل می شود. آدمی بدون شناخت «امام» صادر به درک محضر ربویی نیست. این معرفت از نسخ مفاهین نیست، بلکه وجودی و مصداقی است. انسان کامل واسطه فیض حق و آیینهای کلی است که انوار حق را به آیینههای وجودی، به قدر ظرفیتی که دارند، میتاباند. بر معرفت خداوند آثاری متربت است. کرنش نکردن در برابر غیرحق، لذت شهود و معرفت الله و دعا از جمله آن آثار است. معرفت خداوند گونهها و اقسامی نیز دارد. معرفت قبلی، معرفت استدلالی، معرفت احساسی به آثار خداوند، معرفت بهرهبرداری از آثار حق تعالی، معرفت دیدار حق و معرفت فنای در حق، از جمله اقسام معرفت خداوند است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.