توضیحات
سکولاریسم گاه معادل با ماتریالیسم و الحاد و به مثابه ایدئولوژی ضدیت با دین استعمال میشود و گاه سکولاریسم به دنیوی کردن و سکولاریزاسیون به عرفیسازی مناسبات و معیشت اطلاق میگردد. فرایند عرفیسازی به صورتهای دینآرایی، دینآلایی، و دینپیرایی جلوه میکند. سکولاریزم با ارزشهای پذیرفتهشده در فرهنگ مغربزمین پیوندی وثیق دارد. عدم دسترسی مسیحیت به متن وحیانی، متعارضانگاری دین و دنیا، دین آجین نمودن فرضیههای علمی، استبداد کلیسا و رقابت قدرت میان امپراتوران و ارباب کلیسا، از جمله عوامل پیدایی و پایایی سکولاریسم بهشمار میآیند. تفاوتهای دینی ـ فرهنگی شرق و غرب، ظهور سکولاریزم در دنیای اسلام را منتفی میسازد. عهد مدرنیته، عصر «علتگرایی» است نه «دلیلپذیری». در این عصر، واگرایی در همه حوزهها بسی چشمگیرتر از همگرایی است. این امر در تمام ادبیات و مناسبات مدرن آشکار است. معرفتشناسی مدرن بر پیدایی و پایایی سکولاریسم اثر نهاده است. خردبسندگی و ناسازگار انگاشتن عقل و وحی، علمزدگی و ناسازانگاری علم و دین، و زوال جزمیت و رواج نسبیت، از مناشی معرفتی اینجهانیگری بهشمار میآیند.
عمیقترین بحران دنیای جدید، «بحران معرفت» است. عقلانیت جدید بر حیات تک ساحتی بنا شده است و انسان در آن، موجودی است گره خورده به مادّه. سازمان مدنیتی که بر این نگرش به هستی بنا شود، گردونه بیهودهگری خواهد بود. شالوده معرفتی راسیونالیسم بر امانیسم و نفی ولایت خدا استوار است و لیبرالیسم بستر اصلی نظام معیشتی مدرن بهشمار میرود. در جوامع صنعتی، انسان مختار بیاختیار است و بیایدئولوژی و متحیر. اکنون بسیاری از متفکران شرقی و غربی بر این باورند که قرائن فراوانی حکایت از حلول غروب غرب میکند. دین بهمثابه تفسیر و تدبیر خدامدارانه هستی و حیات انسان، پاسخ های روشن و اطمینانبخشی به پرسشهای اساسی بشر میدهد و به زندگی او معنا میبخشد.
سازگارانگاری و ناسازانگاری دین و دموکراسی، بستگی تام به تعریف دین و دموکراسی دارد. اسلام دین خردگرا، جامعه و جامعهگراست و در چهارچوب آموزههای آن میتوان نوعی از نظامات اجتماعی دموکراتیک را طراحی و ارائه کرد. این مدل دموکراسی میتواند «دموکراسی قدسی» نامیده شود. اتکا بر عقل و وحی، هدفدار دانستن آفرینش پدیدهها، کرامت ذاتی انسان، و جامعیت و شمول دین، از پیشانگارههای دموکراسی قدسی بهشمار میآیند. فلسفه و اهداف سیاست، احکام، اخلاق سیاسی ـ اقتصادی، برنامه، سازمان، و روش حکومت، عناصر تشکیلدهنده قلمرو نظری و عمل حکومتند. این مراتب هفتگانه باید با بهرهگیری از آموزههای وحیانی و استطاعت عقلانی انسان، سامان پذیرد. مختصات نظام سیاسی برساخته بر دموکراسی قدسی، ماهیت الهی و ساختار مردمی آن، حضور رهبر رادورز و دینشناس، پیوند تقوا، تخصص و مقبولیت، و عنصر حق و تکلیف دوسویه است.
آزادی را بهگونهای فراوان تقسیم میتوان کرد. آزادی تکوینی و تشریعی، آزادی درونی و برونی، آزادی جمادی، نباتی، حیوانی و انسانی، آزادی وجودی و ولایی، آزادی اخلاقی و حقوقی و آزادی در اندیشه و بینش و بیان و رفتار، ازجمله آنگونه بهشمار میآیند. اما ارائه تعریف دقیق از آزادی دشوار مینماید. در منظر علی(ع) آزادی منشأ تکوینی دارد و موهبتی الهی است و از اینرو انسان از حیث حقوقی و تشریعی نیز آزاد است. همچنین آزادی امری فراطبیعی است و هم حق است و هم تکلیف. دین و آزادی نیز قرین یکدیگرند. مبنای آزادی انسان نیز دو ضلع طبیعت و فطرت اوست. مصادیق و تفاوتهای «حدود» و «موانع» آزادی نیز باید تبیین شود. قدر متیقن آن است که آزادی هرکس، به مرز آزادی (خود و دیگران) محدود است. حکم عقل، دین و قانون و حق و عدل، حدود دیگر آزادیاند.
نقش فرهنگ در سمتدهی به منش و کنش آدمی و ساماندهیِ مناسبات انسانی، انکارناپذیر است. دین نیز برجستهترین مؤلفه فرهنگ بهشمار است. از سویی، هرگونه دینی با توسعه سازگار نیست و هر الگویی از توسعه نیز با دین ملائم نمیافتد. اما اسلام میتواند محرک توسعه و بانی تمدن باشد. برای بهرهگیری از آموزههای دین جهت پردازش الگوی توسعه متوازن و متلائم با دین، آسیبشناسی و آفتزدایی علمی و نظری، در دو حوزه پرهیزناپذیر است. تحمیل سلیقههای بروندینی به دین، بزرگترین آفت دینشناسی عهد ماست. از سوی دیگر، ادبیات اجتماعی معاصر نیز باید آسیبشناسی و آفتزدایی شود. در اندیشه اسلامی، عناصر بیشماری وجود دارد که التزام به آنها موجب پیدایش عقلانیتی میگردد که میتواند انسان را به سمت بهبود شرایط حیات دنیوی سوق دهد. رابطه عقل. علم و دین، منزلت و رسالت آدمی، و نسبت مادّه و معنا و دنیا و عقبا، از جمله آن عناصر است.
تصویر اسلامی انسان بر سیره و سامانه زیست اجتماعی اثر مینهد. در انسانشناسی اسلامی، انسان ذات دوساحتی است. مفاهیمی چون اختیار، صیرورت آدمی، و مسئولیت معرفت و محاسبه، ویژگیهای انسان از منظر توحیدیاند. چنین انسانی نظام زیست متناسب با خود را میطلبد. چنین نظامی نیز بر کرامت ذاتی انسان مبتنی است و در آن از عقل و وحی بهرهگیری متوازن میشود.
در عصر حاضر، انسانپژوه و جانشناس برجسته، مرحوم علامه جعفری، درپی آن بود تا انسانشناسی دینی را ترسیم و توصیف کند. او تعابیر متناقضنمای قرآن درباره انسان را بررسیده و با توضیح «من»های انسانی، ویژگیهای انسان را طبقهبندی کرده است.
اما آخرین بحث این کتاب، نسبت دین و ایدئولوژی است. این واژه تطور و تنوع کاربرد دارد. تعاریف مارکس، پارتو و سوزل از این واژه، از تعریفهای کلاسیک بهشمار میآیند. اما اطلاق ایدئولوژی به مکاتب مختلف، در حد اشتراک لفظی است. اندیشمندان مختصاتی متعارض برای ایدئولوژیها برشمردهاند و از اینرو ارائه تعریفی عام و شامل برای ایدئولوژی میسور نیست. البته شاید بتوان گفت همه ایدئولوژیها آرمانبخش، امیدآفرین، حرکتزا، صفآرا، و وحدتآفرین هستند. استاد مطهری و دکتر شریعتی از نخستین متفکرانی هستند که درباب ایدئولوژی بحثهایی را طرح کردهاند. از نظر شریعتی طرح ایدئولوژی اسلامی، امری بایسته است. در عین حال، این هر دو تلقیهایی مختلف از ایدئولوژی ارائه دادهاند. شهید مطهری بحث فطرت و عقل را از مبانی ایدئولوژی در مکتب اسلام برشمرده است. البته ایدئولوژی در معنای قرن هجدهمی قابل تطبیق بر دین نیست. همچنین اگر ایدئولوژی، طبقه، قوم و ملت خاصی باشد، اسلام نمیتواند ایدئولوژیک شود. ایدئولوژی در معنای حزب و تشکل خاص نیز در دین راهی ندارد. اما میتوان ایدئولوژی را مفهومی چنان وسیع دانست که برابر با دین بنشیند. از اینرو میتوان گفت که دین کارکردی ایدئولوژیک دارد. با این همه، باید تعمیم اوصاف ایدئولوژیها نقد شود و اوصاف هر ایدئولوژی در جای خود قرار گیرد. بنابراین، جبرآوری و جزمیت بیمنطق در اسلام راهی ندارد و نیز نمیتوان آنچه را به طبیعت آدمی و طمع قدرت مربوط میشود به ایدئولوژی نسبت داد. اسلام ذاتاً اوصاف منفی ایدئولوژی را برنمیتابد. رسالت دین، هدایت برخی از ایدئولوژیها، نسبت دادن ویژگیهای انسان به ایدئولوژی، و منفی دانستن پارهای از ویژگیهای ارزشی، پنج منشأ نادرست متعارفیانگاری دین و ایدئولوژی است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.